مکاتب مدیریت
مکاتب مدیریت :
1- مکتب کلاسیک: به طور کلی نظریه های دانشمندانی مانند هنری فایول و فردریک تیلور مونی رایلی و ماکس وبر و لوتر گیولیک مهمترین معرف عقاید کلاسیک می باشند. نظریه های کلاسیک سازمان به طور کلی دارای چهار نکته اصلی است که عبارتند از:
الف) اصل تقسیم کار:
در نظریه بوروکراسی ماکس و بر و مدیریت علمی تیلور اهمیت تقسیم کار کاملاً آشکار است، تقسیم کار را می توان بنیانی برای اصول دیگر دانست، زیرا وجود سلسه مراتب، تخصص و طبقه بندی وظایف هر سازمان از تقسیم کار ناشی می گردند و از طرف دیگر وقتی کارها در سازمان به منظور نظارت بر فعالیتهای مختلف براساس تخصص طبقه بندی گردید، شکل حیطه نظارت می شود.
ب) سلسله مراتب و تخصص:
سلسله مراتب با رشد عمودی و تخصص باتوسعه افقی سازمان ارتباط دارد. سلسله مراتب که عبارت از ارتباط عمودی قدرت بین افراد سازمان می باشد مسائلی مانند تفویض اختیار و مسئولیت، وحدت فرماندهی و لزوم گزارشدهی را به وجود می آورد. تقسیم کار به فعالیتهای تخصصی، مشکلاتی مانند هماهنگی بین فعالیتهای مختلف وظایف، تکامل وظایف و ستاد را مطرح می سازد.
پ) رابطه منطقی:
وجود روابط منطقی بین فعالیتهای مختلف که براساس تقسیم کار به وجود آمده است الزامی می باشد، تا بدین وسیله با کارآیی لازم نیل به هدفهای سازمان ممکن گردد. نظریه پردازان کلاسیک در این باره به دو گروه ارتباطات که صف وستاد نامیده می شود توجه داشته اند.
ت) حیطه یا قلمرو نظارت:
چهارمین نکته اصلی مورد توجه نویسندگان نظریه های کلاسیک، مشکل حیطه نظارت بود. مفهوم حیطه نظارت این است که یک مدیر تا چه حد می تواند بر تعداد افراد زیر دست خود نظارت موثر داشته باشد. مفاهیم تمرکز و عدم تمرکز، روشهای مختلف نظارت و پیچیدگی روابط بین افراد سازمان در واقع همین اصل مربوط می گردد. باتوجه به اصول نظریه های مکتب کلاسیک به طور خلاصه می توان نقائص آن را در پنج نکته اشاره کرد:
1- روابط غیر رسمی افراد در سازمان مورد توجه نبود وانسانها جزئی از ماشین محسوب می شدند و به همین علت بعضی از دانشمندان، مکتب کلاسیک را مکتب ماشینی لقب داده اند.
2- به اجزای سازمان به طور جداگانه توجه شده است و سازمان را به صورت یک کل متشکل از اجزای وابسته تصور نمی کردند. توجه به اصول مدیریت مانند وحدت فرماندهی ، سلسله مراتب، حیطه نظارت و غیره به همین جهت بوده است.
3- وقتی سازمان را به صورت کامل تصور نمی نمودند، به عوامل محیطی نیز توجه نمی شد و به همین علت می توان گفت به کارآیی بیشتر از اثر بخشی توجه می شد.
4- در نظریات مکتب کلاسیک قدرت را ناشی از مقام دانسته و ارتباط بین افراد را فقط در قالب سلسله مراتب به طور عمودی از بالا به پایین در نظر می گرفتند و به همین علت تصور می شد که اختلافات بین افراد سازمان به طور یکطرفه از جانب مقام مافوق قابل حل است در صورتیکه دلایل بسیاری خلاف این را ثابت نمود.
5- نقص دیگری که در مکتب کلاسیک وجود داشت عدم هماهنگی بعضی از اصول با یکدیگر بود، مثلاً اصل وحدت فرماندهی با اصل تخصص و یا اصل حیطه نظارت با کثرت طبقات سازمانی همیشه سازگاری ندارد.
2- مکتب روابط انسانی
دراواخر دهه سوم قرن حاضر ضمن تحقیق، عدم توانایی مفروضات مکتب کلاسیک در بررسی و ارائه طریق نسبت به بعضی مسائل آشکار شد و نظریات جدید که تا آن زمان سابقه نداشت ارائه گردید که این نظریه ها در واقع پایه و اساس مکتب روابط انسانی گشت. باتوجه به اهمیت موضوع، واقعه ایی که باعث کشف این عقاید جدید گردید با دقت بیشتری مورد بررسی قرار می گیرد.
برگرفته از جزوه مدیریت MBA در بیمه – تالیف استاد حاجی اشرفی
دیدگاهتان را بنویسید