فرهنگ احتکار
فرهنگ احتکار :
به درد می آید دلم برای آن همه تشعیرها و تذهیب ها، آن مینا کاری ها و قلاب دوزی ها، آن سنگ
دوزی ها و منجوق دوزی ها و همه آن ظریف کاری هایی که دیگر از آن نشانی نیست و همه آن صناعت ها و ظرافت ها و زیبایی ها و لطافت ها همراه با آفرینندگانشان به
دل سیاه گور سپرده اند ، به بخل.
به درد می آید دلم که به مشاهده می بینم در جامعه ای دیگر در آن دور دست ها آن جا که نه فرهنگی غنی تر از ما دارند و نه تکیه گاه های فرهنگی ای استوار تر از
ما، چه آسان تجربه خویش را در اختیار دیگران، آنانی که بعد از خود می آیند می گذارند تا با تکیه بر آن انبان و بر ابتنای آن تجربیات از خطاها به پرهیزند و از
رشته دانش بیاویزند و به قول سپهری در سایه باغ دانایی بیارامند، به شادی، و به دردی
می آید دلم که می بینم که آن ایرانی که خاستگاهش، خاستگاه عین القضات همدانی، عطار نیشابوری، قطب الدین شیرازی، ابو سعید ابوالخیر و ده ها صوفی و عارف دیگر
است که همه هستی در گرو خلق نهادند و از خلق در گذشتند، دریغ می دارد که تجربیات خویش را هر چند پربها، بی دلیل به دیگری سپارد که خود بماند در اوج، و حد صناعت
و ظرافت در او و تا او باشد، به حیف.
و این دریغ ها و دردها و افسوس هاست که وا می دارد مرا تا آن چه دانسته ام و آن چه آموخته ام و آن چه خود به کار بسته ام و سودمندی آن باز یافته ام بی هیچ اغماض
و پرده پوشی ای در اختیار دیگران و به خصوص نسل های جوان تر از خود قرار دهم تا با تکیه بر این تجربیات هر چند آزموده دیگران باشد، از خطاها به پرهیزند و راه
از چاه باز شناسند که در این عرصه پرشتاب حرکت به جلو، فرصت خطا اندک است. چه اگر به شیوه پیشینیان خود، بخواهیم از رسم آزمایش و خطای خود بهره گیریم، دور نباشد
که بسیار دورتر از ایشان در قافله تمدن به راه افتیم که اکنون سالها فاصله گرفته ایم و شتابمان باید نه سکونمان.
دیدگاهتان را بنویسید